انجیر کهن سر زندگی اش رامیگسترد
زمین باران را صدا میزند
گردش ماهی آب را میشیارد
باد میگذرد چلچله میچرخد و نگاه من کم میشود
ماهی زنجیری آب است و
من زنجیری رنج
نگاهت خاک شدنی لبخندت پلاسیدنی است
سایه را بر تو فرو افکنده ام تا بت من شوی
نزدیک تو میآیم بوی بیابان میشنوم : به تو میرسم تنها میشوم
کنار توتنهاتر شدهام
از تو تا اوج تو زندگی من گسترده است
از من تا من تو گسترده ای
با تو بر خوردم به
راز پرستش پیوستم
از تو براه افتادم به جلوه رنج رسیدم
و با اینهمهای شفاف
با این همهای شگرف
مرا راهی از تو بدر نیست
زمین باران را صدا میزند من ترا
پیکرت را زنجیری دستانم میسازم تا زمان را زندانی کنم
باد میدود و خاکسترش تلاشم را میبرد
چلچله
میچرخد گردش ماهی آب را میشیارد فواره میجهد : لحظه من پر می
شود
بازدید : 259
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 14:37